loading...

Content extracted from http://shadi1365.blogfa.com/rss.aspx?1603060231

بازدید : 412
شنبه 30 آبان 1399 زمان : 20:38

با توجه به پیام‌های اخیر متوجه شدم این وبلاگ قبلا برای بانویی به نام شادی بوده که خب خوشبختانه یا متاسفانه همنام من بوده ، ولی باید خدمت شما عرض کنم من هیچ نسبتی با ایشون ندارم و این صرفا یک تشابه اسمی‌است ، امیدوارم دوست مورد نظر شما به زودی پیدا شوند 😊

و مطلب بعد

من اینجا نظرات شما بزرگواران رو تایید نخواهم کرد و اگر نیاز به پاسخ از طرف من باشد حتما در ادرس وبلاگ یا ایمیلی که برای من درج شده، پاسخ خواهم داد

ممنون از درک و توجه شما 🙏🌹

عکس عاشقانه لیدی باگ
بازدید : 408
جمعه 29 آبان 1399 زمان : 7:36

هضم خیلی مسائل برام سخته ،چجوری میتونیم انقدر راحت زندگی بقیه رو خراب کنیم اسم خودمونم بذاریم عاشق ، عشق حرمت داره ، و هیچ وقت هم قدم و همراه با یه کار کثیف نمیشه ، نمیگم احساس رو باید از بین برد نباید عاشق بود ولی میشه پاکیِ عشق رو حفظ کرد ، سالها عاشق بود ولی در درون خود به دور از همه به دور از هیاهو در سکوت و حتی میشه همینطوری ازش لذت برد اما جایز نیستیم بخاطر حسی که در ما هست به راحتی زندگی‌هایی که شاید به سختی بنا شده رو نابود کنیم من اسم این کار رو عشق نمیگذارم ، قطعا اسمش هوسه ...

کاش زبان عشق بهتر رو یاد بگیریم تا با هر هوسی اشتباه نگیریم

دوستی داشتم که تو یه کارخونه‌ی مواد غذایی کار میکرد یه مدتی که بیکار بودم بهم پیشنهاد داد که اونجا برم و مشغول بشم حتی رئیس اونجا هم موافقت کرد ، با اولین روز کاری ، چت‌های هر روزه‌ی مدیر اونجا با من شروع شد ابتدا تعریف از کار من و دراخر به این ختم شد که چقدر شبیه معشوقه‌ی سابق ایشون هستم خب من میتونستم ادامه بدم و مزایای اونجا بهره مند بشم ولی خب کثیف ترین کار ممکن رو انجام داده بودم من محترمانه به ایشون تذکر دادم از کار اومدم بیرون و به دوستم هم گفتم اون هم تعجب کرد و ترجیح داد اونجا کار نکنه ، چند نفر اینطوری عمل میکنن ؟؟

صرفا سکوت کافی نیست ، ما باید برای شان و شخصیت خودمون ارزش قائل بشیم و بعد مسئول هستیم در برابر کسی که درگیر احساسات خودمون کردیم

نمیگم من خطا کردم منم خطاکار بودم و تاوان دادم

و معتقدم همه تاوان کار اشتباهشون رو میدن و دنیا عجیب گرده و زمین میچرخه تا نوبت به خودمون برسه

حواسمون باشه ...

کارکرد قدم های جهانی قدم دهم سوال بیستم
بازدید : 361
سه شنبه 26 آبان 1399 زمان : 5:36

خاطرات

امان از خاطرات ، امشب عجیب یاد خاطرات دوران دانشجویی افتادم ، قدم زدن تو پارک لاله و گوش دادن به موزیک .. همیشه وقتی حالم خیلی خراب بودو به یک دوری احتیاج داشتم خودمو تو پارک لاله پیدا میکردم ، چندساعتی بی هوا و بدون توجه به دور و برمو ادمای اطراف قدم میزدم و رو نیمکت‌های چوبی اونجا مینشستم وچند سطری از حالم مینوشتم وبعد میرفتم سمت خونه

و باز تکرار مکررات

اون موقع‌ها فکر میکردم چقدر مشکلات سر راهم قرار داره و من چقدر میتونم از پس اونا بر بیام ، و حالا به اون مشکلات میخندم و میگم کاش فقط یک روز دوباره طعم شیرین دوران دانشجویی رو میچشیدم ...

همیشه همینطوریه

اون روزا با دوستام قرار گذاشته بودیم تو گالری پارک لاله آثارمون رو بذاریم اما حالا هر کدوم یه سمت این کشور یک زندگی دور از هم داریم انگار تاهل ماهارو عجیب از هم دور کرد ، شاید یکی از دلایلش ترس بود ، شایدم سطح مالی ، ولی هر چی که بود هر چی که هست خیلی قدرتمند تر از دوستی بود ...

راستش دلم تنگ شده خیلی تنگ برای تک تک اون روزابا تمام مشکلاتش با تمام تلخی‌هاش ، حتی برای تنهایی قدم زدم تو پارک بی هراس از نگاه‌های ناپاک ، بی هراس از حرف‌ها ، بی هراس از آدم‌ها و بی هراس از جامعه

دلم تنگ شده برای طراحی‌های هرچندگاهم در پارک لاله و رفتن به دنیای رنگ‌ها و دور شدن از تمام فکرها

دلم برای خودم بیشتر از تمام این‌ها تنگ شده

یه خود واقعی بی هراس از خود بودن ...

چقدر زندگی سخت شده چقدر باید جنگید و وا نداد چقدر باید نقاب زد و خود را در لباس‌ها وظواهر گم کرد ، یه دوستی دارم همیشه بهم میگه خودت باش ول کن مردمو ، اره منم حرفشو قبول دارم اما یه جاهایی اگه خودت باشی متهم میشی وانقدر این برات سنگین میشه که ترجیح میدی نقاب به چهره بزنی تا با تمام خستگی از روزگار و ادماش نخوای برای چیز دیگه‌‌‌ای مبارزه کنی

با تمام این‌ها من بارها و هر روز شاکر خدایی هستم که با هر بار بیراهه رفتنم کنارم بود و رهایم نکرد ...

گاهی خودش اشکامو پاک و نشونم داد عدالتی هم هست ...

آیا استفاده از مسواک برقی برای کودکان پیشنهاد می شود؟
بازدید : 276
يکشنبه 24 آبان 1399 زمان : 18:38

بدترین اخلاق من اعتقاد وحشتناکم به قانون مرگ ناگهانی در روابط با آدمهای نزدیکه. آدم‌ها دیر از چشمم میفتن، ولی وقتی از دلم میرن دیگه انگار وجود خارجی ندارن. خودم رو خیلی می‌ترسونه این اخلاقم، این که می‌تونم یک نفر رو با چشم سر ببینم حتا باهاش حرف بزنم و لبخند هم بزنم، ولی درون دلم بدونم برای من دیگه وجود خارجی نداره. و نمی‌تونم شانس دوباره‌‌‌ای به اون و به خودم بدم. کینه‌‌‌ای هم به دلم نمی‌گیرم، فقط یادم میره که روزی برام عزیز بوده...
می‌دونی چیش خیلی ترسناکه؟ این که همیشه فکر میکنم آدمهای اطرافم هم همین اخلاق رو دارن، و ممکنه از نظر اون‌ها من هم یک مرده متحرک باشم. مثل تاتر "تنها چیز قطعی" که شخصیت اصلیش این ترس رو داشت که بعد از مرگ زنده بشه، ولی بقیه ندونن و دفنش کنن...

هشدار پنتاگون به آمریکا و اسرائیل درباره قدرت موشکی ایران؛ همه جای منطقه در تیررس ایران است
بازدید : 229
شنبه 23 آبان 1399 زمان : 9:37

«وقتی که روح تلخ می‌شود، تلخ می‌ماند.
کاری نمی‌توانی کرد.
تلخی اَنگ است. داغ است و مهر و نشانه‌ست. می‌ماند.
می‌شود هویت انسان.
مانند رنگ چشم.
هر چند رنگ چشم دنیا را رنگی نمی‌کند.
ولی تلخی... تلخی تصویرهای تلخ می‌سازد.
تلخی تصویر واقعیت است.»‌

خانه ای از شن و مه
برچسب ها
بازدید : 195
شنبه 23 آبان 1399 زمان : 9:37

این کشنده است، خاطره‌‌ها را می‌گویم. پس به بعضی چیزها نباید فکر کرد، همان‌هایی که برای آدم عزیزند. یا نه، اصلا باید به آن‌‌ها فکر کرد، چون اگر فکرشان را نکنی خطر این هست که آن‌ها را یکی یکی در حافظه پیدا کنی. یعنی باید یک مدتی، یک مدت حسابی، فکرشان را بکنی، هر روز و چندبار در روز، تا وقتی که یک لایه لجن رویشان را بگیرد به طوری که دیگر نتوانی از آن رد بشوی. قاعده کار این است.

خانه ای از شن و مه
بازدید : 299
شنبه 23 آبان 1399 زمان : 9:37

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی